اينجا يك دادگاه است.
قاضي درون آيينه ايستاده است.
محل دادگاه در يك اتاق كاشي كاري شده است.
كاشي هاي سفيد پر از لكه هاي سياه.
اينجا شهود، دوستان نزديكت هستند،
ايستاده پشت سرت.
اينجا هيات منصفه وجود ندارد.
پرونده ات هميشه مفتوح است.
كاشي هاي سفيد پر از لكه هاي سياه.
اينجا يك دادگاه واقعي ست.
دوستان نزديكت( كه از اينجا به بعد شهود ناميده مي شوند) تمام حرف هاي خصوصيت را در اختيار قاضي قرار داده اند.
منشي قرائت مي كند:
- شما متهم هستيد به...
كاشي هاي سفيد پر از لكه هاي سياه.
شهود گوش هايشان را تيز كرده اند تا نكند كلمه اي جا افتاده باشد. ايستاده اي سر پا. چيزي ميان سرت و آخرين مهره كمرت در جريان است. پس گردنت مي سوزد. پشت گوش هايت عرق كرده اند. صداي منشي همچون وزوز مگس هاي سبز مي ماند كه بر لكه لخته شده خون مي چرخند و با جنوني وصف ناپذير جفت گيري مي كنند. چشمانت را مي بندي.
كاشي هاي سفيد پر از لكه هاي سياه.
- براي آخرين دفاع...
دفاع؟ آخرين دفاع؟ بر مي گردي... كسي پشت سرت نيست، شهود در جايگاه هيات منصفه نشسته اند. نفست تنگ مي شود.
- براي آخرين دفاع...
با زبانت لب هايت را تر مي كني. نفس عميق مي كشي. قلبت تند مي زند.
- راستش... من فقط مي خواستم بگويم ديشب يادم رفت مسواك بزنم.
كاشي هاي سفيد پر از لكه هاي سياه.
یعنی این قدر حوصله داری که اون قدر منتظر بمونی؟!
انگار چشمت زدم!
اینجوری که تو سیگار میکشی باید مینوشتی کاشی های سفید پر از لکه های زرد !
خيييلي، خييييلي، خييييلي خوب بود.
اگر براي يه بار مسواك نزدن اينجوري بايد جواب پس بديم حساب من يكي با كرام الكاتبينه! اكتيو شدي تو يه روز 3 تا پست!!!!!
'گاهی نیاز داریم گاهی نه.مهم خود تویی